بیست و پنج
چه اتفاق جالبی ..
پست بیست و پنجم تو بیست و پنجمین روز از مهر ماه ِ دوست داشتنی من و کوهنوردم و از همه مهمتر .. امروز .. تولد مرد ِ من.. آقای کوهنورد .. همقدم ِ منه ..
تولدت مبارک مرد ِ صبور و مهربـــونم .. دوستت دارم همسر ِ خوبــــم ..
از چهارشنبه صبح ِ زود که تنها شدم .. تا شب برای اومدن عشقم آماده شدم و همسرم شب اومد پیشم و یه مهمونی و شب عاشقونه رو کنار هم گذروندیم .. کوهنوردم برای کاری باید میرفت شمال برای یک روز پنج شنبه نیمه های شب رفت ، و منم تا ظهر خوابیدم .. بیدار شدم و تصمیم گرفتم یه شام ِ خوب برای همسرم آماده کنم .. یکی یکی برنامه هامو با دوستام تو گروه چک میکردم .. رفتم خرید و چهارتا کیک یک نفره خریدم و شمع تولد و یه بلوز آستین بلند ِ پاییزه و شلوار کتون ساعت به سرعت مییگذره و من کم کم اماده میشم تا شامم رو آماده کنم ..
قارچ شکم پُر به همـــراه مـــرغ سوخـــاری و دورچین خیار شور و گوجه و لیمو .. بهمراه کلی عشــــق !
وقتی همسرم رسید از خستـــگی و بیخوابی کلافه بود.. منم سوپرایز رو انجام ندادم شـــام خوردیم ُ کمی حرف زدیم و بین صحبتامون همسرم خوابش برد ..
صبح که بیدار شدیم ... به محض اینکه همسرم بره دوش بگیره منم سوپرایزمو آماده کردم ! پریدم تو اتاق و اجازه بیرون اومدم بهش ندادم .. حتا چشماشم بستم ..
و با کیک و شمع روشن شده در حالیکه گفتم حچشماتو باز کن با کلی جیغ سوپرایزش کردم .. تک تک ثانیه هارو فیلم گرفتم تا بمونه .. این تولد دونفره
البته لباساش براش بزرگ هست و باید برم تعویضش کنم ..
برای کوهنوردم :
هم قدمم ، اگه برات کمم .. اگه بران اونچه که میخوای نیستم .. تو کمکم کن تا بتونم برات بهترین باشه .. فاصله ی ما فرصت عاشقی رو ازمون میگیره .. تولدت مبارک همسرم