عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

یک

توی چشمام نگاه میکرد و میگفت : خوشبختت میکنم و من مثل همه ی دخترا ذوق کردم تو دلم .. از اینکه منم بالاخره مورد توجه قرار گرفتم.زمان صحبتامون تو هر جلسه طولانی بود. برای شناخت هم وقت کم میومد. اما تو همون زمان کم شناختمش.

با خودم میگم همچین مردی به این  خوبی چطور سر راه من قرار گرفته.من لیاقت عشق این مردو رو  ندارم .وقتی این حرفو به دوستام زدم دوتاشون باالاتفاق گفتن خفه شو !

آقای کوهنورد .. باید سعی کنم همقدم خوبی برات باشم...

خدایا کمکم کن

..

تو قادری

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی