عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنجاه

این یک هفته ای که شیفت کوهنورد شب میشه اندازه یکماه برامون میگذره .. حالا روزم باشه همون هفته ای یکبار یادو بار همو میبینیم ! ولی حداقلش اینه که در طول روز باهم صحبت میکنیم..


از بلاتکلیفی بگم که هنود هیچ اقدامی درمورد عروسیمون نکردن.. ومنخیلی کمتر به کوهنورد در مورد ازدواجمون صحبت میکنم..وقتی میبینم سرشو میندازه پایین و میگخ شرمندتم.. خانوادم بی فکرن.. منم سکوت میکنم!


سعی میکنم با دلخوشیای کوچیک سرمونو گرم کنیم و کمتر ا اینده فکرکنیم :(


چند روز پیشمجای بنشن خریدم برای خونه مشترکمون.

چهل و نه

تو صحن امام رضا که بودم ازش خواستم هر سال بیایم پیشش و یه دل سیر باهاش درد و دل کنیم .. بگم و بگم و اشک بریزم و بریزم .. تا حالمو خوب کنه ..


من کوهنوردو بصورت غیر مستقیم از امام رضا خواستم و درست روزی که ازم خواستگاری کرد ما رفتیم پیشش تا ازش تشکر کنیم .. بگیم دمت گرمکه مارو بهم دادی..


ماهم پرووایم و خواسته هامون ازت بیشتر شده .. میشه این مشکلمونم حل کنی ؟!