عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

هفتاد و نه

من دختر کم توقعی هستم .. البته گاهی اوقات لج درونم میگه کم توقع نباش و ازش بخواه اون چیزایی که تو دلت مونده .. ولی از اون دسته ادمایی نبودم که بشینم تا توقعاتمو یکی دیگه براورده کنه . شایدم من مقصرم و طرز فکرم اشتباه بوده .. پول دادن کوهنورد به من برام لذت بخشه ولی همینکه بهم پول میده نصفشو خرج خودش میکنم .. براش هدیه و جایزه میخرم .. دنبال خرید وسایل و لباسای مد روز نمیرم . و خدایی کوهنوردم از این اخلاقا نداره که بگه تو هیچی نمیخری پس نیازی به پول منم نداری ... نه اینکه بگم کسر شانم میشه ازش چیزی بخواما .. ولی همش حس میکنم الان وقتش نیست .. چون اخلاقم اینه ک صبر میکنم برای خریدن یه وسیله ای بنجل نمیخرم و موقع خریدش پول خوب هم میدم که الان تو این وضعیت ما هنوز اون پول خوب بدست نیومده.


گاهی اوقاتم پشت چهره خسته جفتمون عشق موج میزنه ... وقتی میبینم روز به روز برام گیاه میاره ولی هیچ وقتی برای کاشتنشون نداره منم خیلی بهش گیر نمیدم تا خودش وقت بزاره .. میدونه من گل و گلدون دوست دارم پس برام فراهمشم میکنه..


همیشه میگه من بلد نیستم برات هدیه بخرم ، حتا سایز منو نمیدونه ، یا نمیدونه از چ رنگایی خوشم میاد ، به چه چیزایی علاقه دارم .. خیلیا مثل من نیستن و میگن باید طرفشون بدونه و توقع دارن بعد از هر دلخوری طرفشون با دست پر از هدیه بیاد سراغشون ولی منو کوهنورد ک بحثمون میشه و بعدشم اشتی میکنیم هیچ هدیه ای بینمون رد و بدل نمیشه.. خیلیا بهم میگن اشتباهه بدون باج آشتی کنی ولی من کوهنورد و با همین سادگی و ندونستناش دوسش دارم ..


همینکه نمیتونه ژست خوب بگیره و همیشه باید تاکیید کنم بهش عینکتو بردار و سرتو بگیر پایین ..


زندگی معمولی ما میگذره ...

هفتاد و هشت

مسافرت با کوهنوردم بهم خوش می گذره .. خیلی خوش سفره .. اصلا نمیزاره بهمون بد بگذره .. از جاهای خوب رفتن گرفته تا خرید کردن و خورد و خوراکمون همیشه بیش از اندازه بوده..


ما تعطیلات اول هفترو رفتیم اصفهان پیش هستی عزیزم که چقدر بهمون خوش گذشت و دیدار تازه کردیم .. کوهنورد تا الان اصفهان رو ندیده بود و براش خیلی جذابیت داشت البته بجز میدون نقش جهان و کوه صفه و باغ بهادران جای دیدنی نتونستیم بریم ولی اصفهان رو باید تو چندبار سفر دید و ازش لذت برد..

از بازارش ظروف مسی خریدیم که یکی از خواسته های کوهنورد بود کلا به ظروف سنتی علاقه ویژه ای داره .. قابلمه و ماهیتابه و لیوان  ، از دوران مجردیش هم قاشق مس داره که کم کم جهیزیه عزیزم داره کامل می شه و وقت شوهرشه :))


روز به روز بیشتر بهش وابسته میشم به حدی که شبا بدون حضورش کنارم اصلا خوابم نمیبره .. شدم مثل نوزادی که با وجود مادرش آرامش میگیره منم همینطورم ..