از قبل ازدواج ،یک سری کارها و رفتارها و برخوردا، چه تو خانواده خودم چه بین مردم اذیتم میکرد ، اما الان سعی میکنم آدمها رو همونجوری ک هستن ، قبولشون کنم! من نمیتونم عوضشون کنم و اصول زندگیشونو تغییر بدم .
ولی میتونم خودمو یه جوری بهشون بشناسونم که بهم اعتماد کنن، تا با اصول من به زندگی نگاه کنن.
قبل از سفر به قشم ، خواهر بزرگ کوهنوردم بهم سفارش لباس داد ، و منم براش دو تیکه آوردم ، تاکیید میکرد سلیقتو قبول دارم، و به سلیقت اعتماد ! میتونست بهم اعتماد نکنه ، ولی اینکارو انجام داد و به من حس خوبی دست داد ...
این حس خوب رو دیشبم داشتم وقتی خواهر دومی کوهنورد بهم گفت : میشه به سلیقه خودت برام یه تاپ بخری؟ نمیدونم چجوری میتونن اعتماد کنن که ندیده براشون خرید بشه !
البته میتونم اینو به جرات بگم که خانواده کوهنورد همیشه و از اول از لباسایی که تو مهمونیا و مراسما پوشیدم تعریف کردن و ازم پرسیدن از کجا خریدم و خیلی بهم میاد ، و این قضیه براشون جا افتاده که من شیک پوشم !
من تمام این حسای خوب رو مدیون اون خدایی هستم که ، داره بهم فرصت جبران میده.