عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

سی و نه

از جمله ی :عروسیتون کی هست ؟

متنفر شدم 😐

و طوری شدم ،که از سمت خانواده کوهنورد بشنوم ،قطعا یه جواب کلفت و درشت میدم ! که اون روی منم ببینن

سی و هشت

سرمو تکیه میدم به سرش ...


میگم مگه بده یکی شوهرشو دوست داشته باشه؟ اونقدی که بهش بگن پاچه خواری شوهرشو میکنه و ...


میگه نه .. میگم پس چرا بعضیا اینفکرو میکنن و اون حرف زشت رو به زبون میارن ؟ میگه نفهمید چی از دهنش بیرون اومد ، تو ببخشش عزیزم ... اون سکته کرده و خیلی رفتاراش دست خودش نیست ! میگم اتفاقا میدونه داره چی میگه


سکوت من و ریختن اشکام ، کوهنورد رو به خودش میاره و میگه بخدا دیگه نمیزارم بهت حرف بزنه تو گریه نکن ... میگم اصلا نمیخوام در مورد این قضیه باهاش حرف بزنی ، بدتر میشه ، حساس میشه بهم . 


همیشه از این روابط مادر شوهری و عروسی بیزار بودم ، بیزار بودم که بیام و شکایت مادر شوهرمو کنم ! البته بعد از پنج ماه به زبون اومدم ، حتا کوهنورد تمام حق رو به من داد چون من تا به امروز غیر از احترام گذاشتن به خانواده کوهنورد کار دیگه ای انجام ندادم در مقایسه با داماد جدید که یکماه از عقدشون نگذشته و تو زندگی خانوادگی کوهنورد دخالت میکنه ، من خیلی بی تنش و بی آزارم براشون.