عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

هشتاد و نه

بیست و چهارم .. سالگرد ازدواج ما بود ٫ سرکار بودم پنجشنبه خواهرم بی مقدمه زنگ زد که پاشو بعد از شرکت بیا خونه ما .. گفتم نه خونه خیلی کار دارم حداقل ۲-۳ دور باید لباسشویی بزنم و کف خونه کثیفه کلی ظرف نشسته و اینا .. اگرم بخوام بیام باید برای همسر غذا بزارم ٫ و کلی نه و نمیشه اوردم و اخر سر این من بودم که سه و نیم عصر پنجشنبه داشتم تو تخت عزیزم قرمه سبزی میخوردم و همون جا ولو شدم .. اصلا نا نداشتم .. همیشه منتظر ۵ شنبه ظهرم که بخوابم .. 

همسر هم یکی دوبار گفت نمیری خونه خواهرت؟ گفتم نه میخوام خونه باشم .. خودمو کشیدم زیر پتو که دیدم صدای خش و خش میاد به کوهنورد گفتم میشه بزاری من خوابم ببره بعد سر و صدا کنی؟ 

سرمو بلند کردم و یه نیم نگاهیم بهش کردم ولی چون عینک نداشتم درست و حسابی ندیدمش .. 

اومد نشست روی تخت و من از پشت چشمای بسته حس کردم یه خبرایی هست .. چشمامو باز کردم و با یه کیک قلبی قرمز خوشرنگ مواجه شدم .. و گفت : عزیزم سالگرد ازدواجمون مبارک .. من یهو چشمام چهارتا شد از اینکه مطمعن بودم یادش نیست ! مثل بقیه مناسبتها .. و درجا نشستم روی تخت گفتم وااااااای مرسی عزیزم ... باورم نمیشه این خودتی؟ 

گفت تمام نقشه های منو با نرفتن به خونه خواهرت خراب کردی من و خواهرت کلی برنامه داشتیم .. گفتم خب سوپرایز همینه دیگه تو شرایط غیر متعارف باید باشه و بهرحال مرسی که یادت بود ... گفت ببریمش؟ گفتم عزیزم تو چشمای من خوابو میبینی؟ و درجا سرم افتاد رو بالش .. گفت پس شب میبریم گفتم اره .. هنوز ه اره رو نگفته بودم که خوابم برد ..

من ساعت ۴ خوابیدم .. و ساعت ۷ بیدار شدم دوش گرفتم و خونرو مرتب کردم و کارارو انجام دادم تا کوهنورد برگرده خونه .. لباسای خوشگل پوشیدیم و  کاشتن گوشی روی میز برای عکسای سه نفره  و یکم تزیینات جزیی میزمون اولین سالگرد ازدواجمون رو جشن گرفتیم .. خیلی ساده و مختصر ولی با کلی حس خوب .. 

دراز کشیده بودم روی مبل سه نفره بعد از خوردن کیک و فینگیلی حساااااااااااااابی غلت میزد جوریکه دیگه خندم میگرفت با هر تکونش .. اونم تو شکم من سالگرد گرفته بود.  :))
  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۴)

  • مژگان از گرگان
  • سالگرد ازدواجتون مبارک عزیزم. ای جان نی نی هم ذوق زده شده بود. هم از ذوق مامان و باباش هم از شیرینی کیک سالگرد ازدواج مامان باباش. امیدوارم در کنار همسر و فرزندانتون جشن 120 سالگیتون رو بگیرید
    پاسخ:
    ممنونم دوست خوبم 

    شما وبلاگ نداری؟
  • مژگان از گرگان
  • نه من فقط خواننده م :))))
    پاسخ:
    بووس
    سلام کوهنورد جان
    حسی که توو این متنت بود  بی نظیر بود...سالکرد ازدواج به نظرم‌بینظیرترین مناسبته...برای من که این طور بوده...حتی اگه هیچ کس یادش نباشه...
    پاسخ:

    خداروشکر که راضی هستی

    مرسی دوستم

    نمیدونستم اولین سالگرد ازدواجتونه. آخی. مبارکه عزیزم. انشاءالله سالیان دراز در کنار هم خوشبخت باشین و این لحظه ها رو جشن بگیرین. عکسهای سه تاییتونم حتما چاپ کنین . راستی اسم فینگیلی رو انتخاب کردین؟
    پاسخ:

    ممنونم عزیزم ...

    به همچنین

    نه هنوز

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی