عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

شصت و هفت

پنج شنبه و جمعه ای که گذشت بعد از مدتها رفتیم پیک نیک البته فقط پنجشنبه و روز جمعه بعنوان خستگی در کن تو خونه پیک نیک داشتیم ... صبح 5 شنبه از خواب بیدار شدم و حول و حوش ساعتای 12 بود راه افتادیم بسمت پاتوقمون  کن  سولقون .. رفتیم و رسیدیم ، دیدیم که ی گروه فیلمبرداری اونجا رو گرفتن با اینکه گفتن چند دقیقه دیگه تموم میشه ولی اعتماد نکردیم و پیش به سوی یه پاتوق جدید .. رفتیم و از سولقان هم گذشتیم و رسیدیم به یه روستا یه گشتیم تو روستا زدیم و اخر سر لب جاده نشستیم روی یک بلندی ... فارغ از اینکه هر 10 مین یکبار ماشینا رد میشن و بهمون میخندن و سلام میکنن..


اتیش و سماور ذغالی . دیگ سنگی رو براه کردیم .. کوهنورد بهم گفت عاشق اتیش بازی هستا .. بهش گفتم عاشق اتیش بازی با توعم .. ولی میدونین ک لب جاده جاش نبود که محبت رو عملی جواب بده..


از قبل هم کلی بادمجون و گوجه تو خونه داشتیم و از فرصت استفاده کردمو کدبانو گری گوجه و بادمجونا کبابی شد و همونجا هم بسته بندی کردم ...

ناهارمون که جوجه بود و آبگوشت هم بار گذاشتیم تو اینستا استوری گذاشتم 

اون روستا هنوز برف داشت و برامون جالب بود ولی سرد نبود .. کلیم هم اهالی روستا بهمون تعارف کردن که چرا تو سرما نشستیم و بریم خونشون.. 


حتا تصمیم گرفتیم ی دوتا اتاق تو اون روستا بخریم :| کلا هرجایی میریم طبیعت گردی به همین نتیجه میرسیم ولی مزیت اونجا نزدیکی به تهران و خنکی خیلی خوبش بود ... حتا آزادراه تهران - شمال هم از روی اون روستا میگذشت...



خلاااااااصه ساعتای 9 شب بود که اومدیم خوووونه و خسته و کوفته ولی حسابی حال کردیماااا  خیلی وقت بود بیرون نرفته بودیم دوتایی ... کار و زندگی مجال نمیده ..



زندگی من و کوهنورد مثل بقیه زندگیا شروع نشد.. که تا 3 ماه اول به مسافرت و خوردن و گشت و گذار سپری بشه ، چون اطرافیانم همینجوری هستند .. برای ما اینطور نبود .. شاید خیلیا بهم گفتن بشین تو خونه و سرکار نرو .. شوهرت از پسش برمیاد . ولی من اعتقادم اینه که به خودم سختی بدم تا شوهرم بجای 10 شب 7 شب پیشم باشه .. البته بماند که خودم 8 شب می رسم خونه و تا 10-11 به شام پختن میگذره ولی همینکه میدونیم برای قسطها حقوقمون کفاف میده خیالمون راحتتره ... البته با شروع یک قسط جدید باز برنامه هامون فشرده تر شده.زندگی همینه دیگه نمیشه بهش خورده گرفت چون ممکن بود بدتر از اینی که هستیم .. برامون پیش بیاد ، خداروشکر که تنم سالم و هنوز بهم اونقدر بها میدن که میتونیم تو شرکت بین المللی کار کنم و یاد بگیرم و تجربه کسب کنم ..خداروشکر میکنم که همسرم انقدر با فهم و درکه و مهربون که با بی حوصله گی ها و خستگی های من میسازه و هوامو داره .. 


عشق و ازدواج فقط رسیدن به طرفت نیست ... عشق مراقبت میخواد 

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۱)

سلام :)به به جای همه مجازی ها خالی
با جمله آخر خیلی موافقم
عشقتون مستدام
پاسخ:
فدات :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی