اگه میدونستم ازدواج کردن انقدر سخت و طاقت فرساست .. تن بهش نمیدادم .. (قسمت جهیزیه و خونه چیدن و عروسی )
کوهنورد به تنهایی محبوب ِ قلب منه ولی بدون حواشی .. بدون نگرانی ها و نا سازگاری ها .. من حتا با خانوادشم میسازم ، ولی خودش نمیسازه .
حرفا و نصیحت های منم فایده ای نداره .. ازشون زده شده ، خوشم نمیاد چند سال دیگه به عروسی تبدیل بشم که میشینه پای صحبتای دیگران و از خانواده همسرش بد میگن ..
دیروز برای اولین بار سر زده اومد خونه مامانم ، از تعجب شاخ درآوردم ! تا حالا از این کارا نکرده بود .. برام جالب بود ، معلومه که حسابی احساس تنهایی میکنه تو خونه مشترکمون و اونجا نمیتونه بخوابه.. خونه مادرشم که نمیره :| بین مادر و پسرگیر افتادم ...
کارای روتین انجام شده مثل رزرو آرایشگاه و آتلیه .. دوخت لباس (که سختترین قسمتش بود ) .. شااید یک روز هم بریم سمت شمال برای فرمالیته که مشخص نیست .
- ۹۵/۰۸/۲۴