عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

شصت و یک

اگه میدونستم ازدواج کردن انقدر سخت و طاقت فرساست .. تن بهش نمیدادم .. (قسمت جهیزیه و خونه چیدن و عروسی )


کوهنورد به تنهایی محبوب ِ قلب منه ولی بدون حواشی .. بدون نگرانی ها و نا سازگاری ها .. من حتا با خانوادشم میسازم ، ولی خودش نمیسازه .

حرفا و نصیحت های منم فایده ای نداره .. ازشون زده شده ، خوشم نمیاد چند سال دیگه به عروسی تبدیل بشم که میشینه پای صحبتای دیگران و از خانواده همسرش بد میگن ..


دیروز برای اولین بار سر زده اومد خونه مامانم ، از تعجب شاخ درآوردم ! تا حالا از این کارا نکرده بود .. برام جالب بود ، معلومه که حسابی احساس تنهایی میکنه تو خونه مشترکمون و اونجا نمیتونه بخوابه.. خونه مادرشم که نمیره :|    بین مادر و پسرگیر افتادم ...


کارای روتین انجام شده مثل رزرو آرایشگاه و آتلیه .. دوخت لباس (که سختترین قسمتش بود )  .. شااید یک روز هم بریم سمت شمال برای فرمالیته که مشخص نیست .


  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۲)

این روزای سخت میگذرن و قایقتون میرسه به اونجایی از دریا که دیگه خبری از طوفان و موج نیست ،  و خورشید گرم و نورانی میتابه:)
پاسخ:
اینکه چطوری بگذره مهمه ادما تو گذشت زمان خودشونو نشون میدن
ولی خوب‌ بعدش که ببینی همه چی درست و به جا انجام شده و همه چی عالی تموم بشه خستگیه این روزات از بین میره:دی :-)

اوف سخته خدایی با خونواده همسر بسازیو‌همسرت نسازه حرفای بعدشم که دیگه واویلا مردم که فقط با چشاشون حرف میزنن:-/

ان شاالله همه چی به خیریو خوشی تموم میشه زندگیتونو شروع میکنین
پاسخ:
پیر شدم این وسط از دستشون 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی