عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

نوزده

با کوهنوردم .. بعد از اینکه تلفنی تا دو صبح صحبت کردم .. قرار گذاشتیم دوتایی امروز یعنی شنبه بریم کوه..

عجیب بود ولی ما انجامش دادیم

ساعت شیش و نیم کوهنوردم اومد دم خونمون و دوتایی راهی دربند شدیم .. یه کوه متفاوت برای جفتمون..

دست تو دست کوهنوردم از همه مسایل صحبت کردیم .. حلقم خودنمایی میکنه و میبوسش..

ازم خوشگلیم تعریف میکنه و میگه خانممی و تند گونمو و پیشونیمو میببوسه..

از عقدمون که خدا بخواد به زودی برگذار میشه.. 

یه جوری میریم کوه و میایم که ساعت یازده من خونه هستم.. انگار نه انگار که دیشب نامزدیمون بوده   ... هیچکسم نمیدونه جز مامانم..

به قولی پیچوندیم رفتیم عشق و حال ..
  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی