عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

پنج

استرس دارم !

این هفته از شنبش خیلی کارها رو شروع کردم به انجام دادن ..کارهایی که هیچ ربطی بهم ندارن .. کارهایی که باید در طول سال و ماه انجام بگیره اما من پشت گوش انداختم.. و حالا در عرض یک هفته باید انجامشون بدم..

البته بهونه ی خوبی دارم و اونم اینه که خانواده آقای کوهنورد  بازم میام خونمون اگه مشکلی پیش نیاد ..

تو این بین پدر بزرگ و خاله هام از این جریانات خبر ندارن و امشب خیلی اتفاقی رااهی تهران شدن و ماهم تصمیم گرفتیم در جریانشون بزاریم..

خب ما امروز کل وسایلی که از قبل خریداری شده رو از انباری بیرون آوردیم و همش گوشه اتاق منه.. و مطمعنم امشب باید به خاله هام نشونشون بدم..

نمیدونم حتما حکمت خداست که اینهمه اتفاق و ماجرا برام پیش میاد و من با اینکه استرسم بالاست و همش در حال صحبت کردن با تنها دوستم هستی عزیزم ... خودمو اروم میکنم و به فال نیک میگیرم

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی