پنجاه و نه
من و کوهنورد بعد از کلی کشمش و برو و بیا و اخر سرم تهدید به شکایت و گریه و زاری تونستیم خونمونو تحویل بگیریم .. البته هنوز سند به ناممون نشده و بخشی از پول مونده ولی همینکه وارد خونه ی آینده شدیم همه استرسای هفته گذشته رو گذاشتیم پشت در و با بسم الله و آینه و قران وارد خونه شدیم ..
وجب به وجبشو نگاه کردیمو همزمان عکساشو میفرستادم تو گروه خواهرام .. و البته ذوق و شوقی که دریافت میکردم .. وقتی به خونه نگاه میکردم به این نتیجه رسیدم که من خیلی از مواردی که الان دارم میبینم و قبلا ندیدم ( موقعی که بار اول خونرو دیدم مستاجر بد اخلاق با چشم و ابرویی وحشتناک میپاییدمون ) اینکه خونمون درب آکاردیون داره .. اینکه کاغذ دیواریه خونمون .. اینکه آکواریوم داریم .. و سینک طرفشوییمون شیشس ! حتا کمد دیواری بزرگتر از تصورمه .. و حوله خشک کن داخل حمام ..
من واقعا ندیده بودم اینارو و همون لحظه من و کوهنورد خدارو بدجور شکر کردیم.. برای همون عطایی که موقع استخاره قرانش بهمون وعده داده بود ... اینا همون عطاهاست .. حرفم وسایل خونه نیست حرفم اینه که ما حتا قیمت درب اکاریون هم توی این چندماهی که خونرو خریده بودیم هم فکر کرده بودیم و من به کوهنورد گفتم کمد دیواریش خیلی کوچیکه و باید کمد آماده بخریم و هزینشو بررسی میکردیم ،در کمال ناباوری خیلی جا دار بود اینا همون سوپرایزای ما بود که خدا برامون گذاشته کنار .. اینکه بگه من هواتو دارم .. من حواسم هست بهت .. اینا نتیجه صبرته ..
من هفته پیش به شدت عصبی و نا آروم بودم .. شبا به هیچ وجه نمیخوابیدم و این استرسو به کوهنوردم انتقال میدادم ..ولی دیشب خیلی خیلی آروم شدم .
امروز هم متوجه شدیم عروسی ِ خواهر کوهنورد دو روز بعد از عروسی ماست ، و کمی بخاطر این موضوع ناراحت شدم ، ولی کاری نمیشه کرد بقول کوهنورد ما بهونه خوبی داریم که من مثل ِ برادر عروس و تو مثل ِ عروس خانمم به اون شکل ظاهر نشیم .. و اصلا نگران نباش !
برامون دعا کنین .. البته اگر کسی اینجارو میخونه .. هر رهگذری که میرسه به اینجا دعامون کنه ..