عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

هشتاد و چهار

تاسوعا و عاشورای امسال هم تموم شد .. 

مثل هر سال بود کوهنورد که همش تو ایستگاه صلواتی محلشون بود منم اواره خونه این و اون .. ولی مثل پارسال رفتم مجلس همون خانمی که دوسش داشتم این سری زودتر از خواهرای کوهنورد رفتم اونا عادت دارن دیر برن کلا5 دقیقه میشینن غذاشونو میگیرن و میرن ولی من از وسطاش رفتم با اینکه زن باردار راه نمیدن ولی من کیفمو جلوم گرفتمو نذاشتم بفهمن.


خداروشکر فینگیلی هم ارومو سر به زیر به زندگیش تو شکم من داره ادامه میده این چند روزه مثل نبض مرتب حسش میکنم .. دوستام تو گروه هر روز از تغییراتم سوال میکنن که امروز چیکار کرده برات :|


خلاصه زندگی جریان داره و می گذره . حرف جدیدی نیست .. اها راستی پدر کوهنورد تو اخرین باری که رفتیم خونشون باهام بد برخورد کرد منم بی محلی کردم بهش :|


البته همیشه کارمه که کاراشونو نبینم ولی این سری درجا به روی کوهنورد اوردم تا بفهمه . کلا میفهمه ولی باید بیشتر بفهمه :))



  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۱)

سلام نفیسه جون
مبارک باشه عزیزم ایشالا به سلامتی بار شیشه رو زمین بذازی
سعی کن به خودت فشار نیاری و تا میتونی استراحت کنی و چیزای مقوی بخوری
بیشتر از این دوران بنویس
پاسخ:
به به ویدا خانووووم تشریف فرما شدین این سمتا

چشم اگه وقت کنم چشم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی