سلام
سال نو همین چنتا خواننده وبلاگم و فوضولای خاموش مبارک .. ایشالا سالی سراسر از شادی و موفقیت برای همتون باشه ..
خب از روزهای اخر سال 95 بگم که به شدت زود گذشت و همه ی کارهای مربوط به تحویل سالمون موند دقایق نود .. مثلا چیدن هفت سین که دقیقا 10 دقیقه قبل از سال تحویل انجام شد و کوهنورد سال تحویل رو زیر دوش بود ! .. کلا زندگی منو کوهنورد از اولش به کم آوردن دقیقه شروع شد و همچنان ادامه هم داره .. زندگی ماهم اینجوریه دیگه ! خوب یا بد همینه ...
تو این تعطیلات رفتیم شمال که حسابی سرما خوردیم و برگشتیم .. هنوزم بعد از گذشت 12-13 روز درگیرشم ..مهمونی های هر شب و پاگشا و هدیه و عیدی گرفتن از جمله موارد هیجان انگیز دوران سرماخوردگیمون بود ...
از خبرای مهم این روز ها هم وصال و عروسی دوستای خوبم و صمیمیم بود که الانم دارم مینویسم لبخند براشون میزنم ... عروسی شیرین عزیز و رسید سحر و محسن بهم که یکی از آرزوهام بود ... نمیدونین وقتی سحر اومد و از خواستگاری با شکوهش گفت چقدر خوشحال شدم از هدیه ای که برای تولدش شب خواستتگاریش براش اوردن از نگاه های عاشقونه ی محسن به سحر جلوی خانواده ها ... از خبر بله برون عاشقونشون و خرید حلقه ی خیلی خیلی خوشگلش که برازنده دستاشه .. دیدن پارچه لباس نامزدیش .. انقدر بابت این اتفاقات ذوق دارم که خود سحر نداره .. ایشالا مراسماش اون جوری که میخواد برگذار بشه .. براش دعا کنین ...
چهاردهم فروردین این من بودم که راس 9 صبح اومدم شرکت و هنوزم کارای عقب افتاده شرکتو انجام میدم و روز از نو روزی از نو .
- ۹۶/۰۱/۱۶
سال نوتون مبارک ، تازه با وبتون آشنا شدم
ان شاالله همه جوون ها خوشبخت و عاقبت بخیر شن همچنین شما و سحر خانم
همیشه شاد باشید ان شاالله