عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

پنجاه و شیش

دومین سالی که با آقای کوهنورد گذورندم ..


 با سال قبل خیلی متفاوت بود .. میگم بهتون


- پارسال شبکار بود و امسال روزکار

- پارسال من خونه مادرِ کوهنورد غریب و تنها بودم و امسال هر لحظه و با خود ِ کوهنورد بودم

- پارسال خوندن ِ کوهنوردو تو ایستگاه صلواتی و هییت ندیدم ولی امسال به وضوح دیدم

- پارسال با خانم آقا ... خطاب نمی شدم و امسال دیگه همه منو میشناختن و خطاب شدم

- پارسال انقدر دوسش نداشتم و بهش افتخار نمیکردم ولی امسال .. امسال خیلی خیلی زیاد بهش افتخار کردم

- پارسال خیلی با امسال ما فرق داشت ..


شام غریبان با خواهرای کوهنورد رفتیم به یه روضه .. شبیهه روضه و هییت و عزاداری نبود خیلی خیلی فرق داشت ، نمیتونم توصیفش کنم فقط دلم میخواد باز اون خانمه بخونه و من اشکی بشم .. شاید برا این بود ک من خیلی دلم پُر بود نسبت به پارسال .. یا شایدم سوز صدای اون خانم خیلی عمیق بود .. هر چی بود خیلی دلم میخواد بیاد و بازم برام بخونه ..


از خدا خواستم تمام مریضا رو شفا بده .. حاجت مارو هم بده .. الهی آمین


  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۲)

آمین
چقدر خوب که همه ی این تفاوتا در جهت مثبت بوده:) خیلی حس خوبی گرفتم از خوندنش:)

+از وبلاگ شیشه اسم شما رو مدام تو کامنتها میدیدم:) 
خوشحال شدم از دیدن کامنتتون و در کل از اشنایی:)
پاسخ:
قربانت
منم خواننده خاموشت بودم از قبل شیشه ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی