پنجاه و شیش
دومین سالی که با آقای کوهنورد گذورندم ..
با سال قبل خیلی متفاوت بود .. میگم بهتون
- پارسال شبکار بود و امسال روزکار
- پارسال من خونه مادرِ کوهنورد غریب و تنها بودم و امسال هر لحظه و با خود ِ کوهنورد بودم
- پارسال خوندن ِ کوهنوردو تو ایستگاه صلواتی و هییت ندیدم ولی امسال به وضوح دیدم
- پارسال با خانم آقا ... خطاب نمی شدم و امسال دیگه همه منو میشناختن و خطاب شدم
- پارسال انقدر دوسش نداشتم و بهش افتخار نمیکردم ولی امسال .. امسال خیلی خیلی زیاد بهش افتخار کردم
- پارسال خیلی با امسال ما فرق داشت ..
شام غریبان با خواهرای کوهنورد رفتیم به یه روضه .. شبیهه روضه و هییت و عزاداری نبود خیلی خیلی فرق داشت ، نمیتونم توصیفش کنم فقط دلم میخواد باز اون خانمه بخونه و من اشکی بشم .. شاید برا این بود ک من خیلی دلم پُر بود نسبت به پارسال .. یا شایدم سوز صدای اون خانم خیلی عمیق بود .. هر چی بود خیلی دلم میخواد بیاد و بازم برام بخونه ..
از خدا خواستم تمام مریضا رو شفا بده .. حاجت مارو هم بده .. الهی آمین
- ۹۵/۰۷/۲۴