گاهی وقتا مثلا مث همین الان دوست دارم یه دعوای اساسی و پر سر و صدا راه بندازم با کوهنورد ، ولی خیلی زودترش بیخیال میشم ! کوهنورد اصلا مرد ِ بیخیالی نیست .. فقط به قول معروف دستش زیر ساطور گیر کرده و ما مجبوووووووووووووووور به صبر کردنیم. یه جووری که خودمونم موندیم ..
دیشب به کوهنورد گفتم : من قصدم از درد و دل کردنت پیشت شکستن غرور و شرمندگیت نیست عزیزم .. فقط به من حق بده ! ما سنمون داره میره بالا و هنوز اندر خم یه کوچه ایم .. میدونی خونه خریدن و دنبال کارای عروسی رفتن خیلی زمان میبره ... من مطمعنم بچه دار شدنمون هم ب مشکل میخوره ..
دلم نمیخاد سال اول زندگیمون باردار بشم ! میخام تمام نبودنامون پیش هم جبران بشه .. بعد با خیالی راحت باردار بشم ..
پارسال این روزا من سرکار میرفتم و روزه میگرفتم .. حس بهتری داشتم ، پارسال این روزا اصلا فکرشم نمیکردم، روز بعد عید فطر کوهنورد بیاد خواستگاریم ..
حول و حوش یک ماه دیگه به اولین سالگردامون نزدیک میشیم.. دوتا خواستگاری تو یک هفته :) یک ماه بعدش خواستگاری سوم و اولین بیرون رفتنامون اس دادنامون .. ابراز علاقت .. اولین اشکت.. نامزدی و عقد ِ خوبمون .
خدایا خودت میدونی چی تو دلامون میگذره .. نذار اینهمه دور باشیم .. ما فرصتمون کمه
- ۹۵/۰۳/۲۰