عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

چهل و هفت

گاهی وقتا مثلا مث همین الان دوست دارم یه دعوای اساسی و پر سر و صدا راه بندازم با کوهنورد ، ولی خیلی زودترش بیخیال میشم ! کوهنورد اصلا مرد ِ بیخیالی نیست .. فقط به قول معروف دستش زیر ساطور گیر کرده و ما مجبوووووووووووووووور به صبر کردنیم. یه جووری که خودمونم موندیم ..


دیشب به کوهنورد گفتم : من قصدم از درد و دل کردنت پیشت شکستن غرور و شرمندگیت نیست عزیزم .. فقط به من حق بده ! ما سنمون داره میره بالا و هنوز اندر خم یه کوچه ایم .. میدونی خونه خریدن و دنبال کارای عروسی رفتن خیلی زمان میبره ... من مطمعنم بچه دار شدنمون هم ب مشکل میخوره ..


دلم نمیخاد سال اول زندگیمون باردار بشم ! میخام تمام نبودنامون پیش هم جبران بشه .. بعد با خیالی راحت باردار بشم ..


پارسال این روزا من سرکار میرفتم و روزه میگرفتم .. حس بهتری داشتم ، پارسال این روزا اصلا فکرشم نمیکردم، روز بعد عید فطر کوهنورد بیاد خواستگاریم ..


حول و حوش یک ماه دیگه به اولین سالگردامون نزدیک میشیم.. دوتا خواستگاری تو یک هفته :) یک ماه بعدش خواستگاری سوم و اولین بیرون رفتنامون اس دادنامون .. ابراز علاقت .. اولین اشکت.. نامزدی و عقد ِ خوبمون .


خدایا خودت میدونی چی تو دلامون میگذره .. نذار اینهمه دور باشیم .. ما فرصتمون کمه

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی