عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

سی و هشت

سرمو تکیه میدم به سرش ...


میگم مگه بده یکی شوهرشو دوست داشته باشه؟ اونقدی که بهش بگن پاچه خواری شوهرشو میکنه و ...


میگه نه .. میگم پس چرا بعضیا اینفکرو میکنن و اون حرف زشت رو به زبون میارن ؟ میگه نفهمید چی از دهنش بیرون اومد ، تو ببخشش عزیزم ... اون سکته کرده و خیلی رفتاراش دست خودش نیست ! میگم اتفاقا میدونه داره چی میگه


سکوت من و ریختن اشکام ، کوهنورد رو به خودش میاره و میگه بخدا دیگه نمیزارم بهت حرف بزنه تو گریه نکن ... میگم اصلا نمیخوام در مورد این قضیه باهاش حرف بزنی ، بدتر میشه ، حساس میشه بهم . 


همیشه از این روابط مادر شوهری و عروسی بیزار بودم ، بیزار بودم که بیام و شکایت مادر شوهرمو کنم ! البته بعد از پنج ماه به زبون اومدم ، حتا کوهنورد تمام حق رو به من داد چون من تا به امروز غیر از احترام گذاشتن به خانواده کوهنورد کار دیگه ای انجام ندادم در مقایسه با داماد جدید که یکماه از عقدشون نگذشته و تو زندگی خانوادگی کوهنورد دخالت میکنه ، من خیلی بی تنش و بی آزارم براشون. 

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۲)

من خواننده همیشگی وبت هستم البته خاموش

چرا دیگه مثل قبل نمی نویسی زود رد میشی!!!

دختر گل بهتره دیگه به روی شوهرت نیاری خوبه خودش فهمیده

حسادت آدما یعنی اینکه تو از اونا بهتری

به فکر خودتو زندگی خوبت باش اطرافیان همیشه دنبال حرف هستن

  • مهدی ابوفاطمه
  • موفق و سربلند باشید همیشه
    و
    با زندگی بدون دردسر و مزاحم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی