عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

سی و پنج

به قول خودم تا خرتناق لباس میپوشم ،طبق قرار چند روز پیش باهم میریم پیاده روی ، هدف خاصی نداریم.فقط اصرار من بود که بریم بیرون حتا حرف زیادی هم نزدیم ، ولی اخر اخرش وقتی از شعروند خرید کردیم و نشستیم تو ماشین ، به هم گفتیم حاااااال داداااااا سرد بووود ولی خوووووب بود ، حتا قرار شد شبای تابستون که عروسی کردیم و دیگه خونمونیم بریم دوچرخه سواری.

قرار مدارامونو دوست دارم ،همچین ادمی نیستم ک ملزمش کنم ب اینکه حتما باید بیای دنبالم ،اینکه وسط مسیر میبینمش بیشتر به دلم میچسبه ، گاهی اوقاتم دوست دارم الکی غر بزنم دعوا راه بندازم ! 


امشب تو مهمونی ب مناسبت تولد خواهر کوهنورد ، ازم تعریف کردن ، البته به قول جاری تیکه میندازن ولی من متوجهش نمیشم و با لبخند ازش رد میشم .شایدم جاری خیلی اهمیت میده ! نمیدونم!!!!

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی