عـــاشِقــانــه یِ آرام دو کــوهــنورد و فینگــــیلی

تا رسیدن به قله ، راهی نمانده

پاییز تمام نشده بود که به قله رسیدیم

در تابستان زندگیمان و در اوج خوشبختی خدا به ما معجزه ای داد

آخرین مطالب

هجده

از دیروزمون هرچی بگم از استرساش ، نگرانیاش ، خوشی هاش ، خجالت کشیدناش ، کم گفتم..

از صبحش که ده و نیم از خواب بیدار شدم.. قرص خوردم .. دوش گرفتم و راهی خونه خواهرم شدم .. از شب قبلش همه ی وسایلای مورد نیاز رو برده بودیم خونه برادرم..

بعد از ناهار مختصری که خوردم .. کمک کردم به چیدن گلایی که قرار بود روی میزهای اجاره ای قرار بدیم ،درستشون کردیم.. بوی عطر گلا خونرو پر کرده بوود.. با استرس راهی خونه برادرم شدیم..

وقتی رسیدم.. میزا و صندلیها چیده شده بود و گلارو گذاشتیم روی میزا.. رفتم طبقه بالا و آماده شدم .. سشوار کشیدن برام و یه تاج کج و آرایش ملایم..

آقای کوهنورد و خانوادش .. راس ساعت چهار رسیدن ..

بعد از نیم ساعت صحبتای بزرگترا شروع شد و منم اومدم طبقه پایین.. موافقتم با مهریه ای که از قبل با آقای کوهنورد توافق کردمو اعلام کردم و نوشته شد ..

آقایون بالا موندن و خانما و آقای کوهتورد اومدن پیش ما.. یعنی خانمها..

خنچه ای که آماده کرده بودن .. چادر و روسری و حلقه و قرآن .. بهمراه آجیل توی یه صندوق تزیین شده بزرگ .. کله قند بهمراه چکشش.. و سبد گل و سبد میوه.. با وسواسای شدید آقای کوهنورد کنار ما قرار داشت..

بعدداز چند دقیقه .. صیغه محرمیت جاری شد .. و خواهر بزرگتر آقای کوهنورد .. تک تک وسایلا رو نشون فامیلامون میدادن ..

 کوهنوردم  حلقه دستم کرد .. کیک بریدیم ...

و سختترین لحظه ای بود که روسری و چادرمو برداشتن .. آقای کوهنورد چشم ازم برنمیداشت و دستش فقط تو دستام   بود..

بعد از گرفتن  کلی عکسای دونفره و خانوادگی  و تقسیم کیک .. فامیلای آقای کوهنورد .. برامون آرزوی خوشبختی کردن و ماهم بدرقشون کردیم ...

و اما ...

باجناقا آقای کوهنوردو نگه داشتن تا به قول خودشون جشن پتو براش بگیرن..

بعد از خوردن شامی که برادرم تدارک دیده بوود .. با کمک کردن همه مخصوصا کوهنوردم .. خونه برادرم تا حدودی جمع شد ...

برادر بزرگترم آقای کوهنورد و تا یه مسیری رسوند و منم برگشتم خونه ..

 

خدایا .. غیر از شکر کردنت میشه برای اینهمه خوبیات کاری کرد ؟

  • خـــانمِ کـــوهنـــورد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی